سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و گفته‏اند چون از صفّین به کوفه بازگشت به شبامیان گذشت و آواز گریه زنان را بر کشتگان صفین شنود . حرب پسر شرحبیل شبامى که از مهتران مردم خود بود به سوى حضرتش آمد . امام فرمود : ] چنانکه مى‏شنوم زنان شما بر شما دست یافته‏اند چرا آنان را از افغان باز نمى‏دارید ؟ [ حرب پیاده به راه افتاد و امام سواره بود ، او را فرمود : ] بازگرد که پیاده رفتن چون تویى با چون من موجب فریفته شدن والى است و خوارى مؤمن . [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

دسته بندی موضوعی یادداشتها
 
مصوبات پاییز 88 ، مصوبات فصل بهار 88 ، اخبار ایران وجهان ، مصوبات زمستان 88 ، مصوبات تابستان 88 ، برنامه ریزی شهری ، حقوق شهروندی ، شهروندمداری ، امام(ره)وجماران ، مصوبات زمستان 88 ، ورزش ، مدیریت شهری ، شهر الکترونیک ، شهرسازی ، تاریخچه شهر نظرآباد ، اخبار شهرستان نظرآباد ، اخبار فرهنگی ، عکس ، هویت فرهنگی ، نوذرپور ، اخبار فرهنگی نظرآباد ، اخبار نظرآباد ، شوراها ، دغدغه ایثارگران ، انرژی پاک ، پیامها ونظرات شهروندان ، اخبار ورزش نظرآباد ، اخبار شورا ، اخبار شهرداری ، مطهری ، میرزا عبدالله مقدم ، ماه مبارک رمضان ، فرهنگی ، فرهنگی اجتمایی ، مشروطیت ، مشکلات شوراها ، مدیریت فرهنگی ، مراحل اخذ پروانه ساختمانی ، مصوبات پاییز88 ، قوه قضاییه ، کارخانه مقدم ، کروبی ، گردش کار ، مبلمان شهری ، مجلس ، علمی ، منشور اخلاقی کارکنان شهرداری نظرآباد ، موسوی ، نورپردازی ، هاشمی رفسنجانی ، مصوبات سال 89 ، مصوبات قصل بهار 88 ، اجتماعی وفرهنگی ، اخبار اجتماعی نظرآباد ، اخبار اجتمایی ، انجمن حجتیه ، امام (ره)وجماران ، امام خمینی ، امام مهربانی ، امام(ره) وجماران ، پیام شهروندان ، تاریخچه نظرآباد ، تپه ازبکی ، خاتمی ، رخسار قرآن ، صدور پروانه ، طالقان ، طرح جامع شهر نظرآباد ،

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :161
بازدید دیروز :188
کل بازدید :229277
تعداد کل یاداشته ها : 386
103/9/2
10:42 ص
مشخصات مدیروبلاگ
 
عبدالرسول عباسی[0]

خبر مایه

بیهقی (384ـ458هـ.ق) در کتاب خویش دلائل النبوة به حدیثی از امام باقر علیه السلام اشاره می کند که می فرماید: امام مجتبی (علیه السلام) از هند بن ابی هاله که مردی وصف کننده بود، خواست تا پیامبر (صلی الله علیه و آله) را وصف کند. او گفت: «پیامبر خدا که درود بر او باد، بزرگ و بزرگوار بود. چهره اش چون ماه تمام می درخشید. از معمول قامتش کمی بلندتر بود و از کسانی که بلند قامت هستند کوتاه تر، سرش بزرگ و موهایش صاف بود. معمولاً موهایش را جمع می کرد و در غیر آن صورت هم هرگز از لاله گوشش فروتر نبود. رنگش گلگلون، پیشانیش گشاده، ابروانش پرپشت و کشیده بود، بدون این که پیوسته باشد. میان ابروانش رگی بود که در حال خشم برجسته می شد. بینی او قلمی و پرتوی بالای آن مشاهده می شد به طوری که می پنداشتی اصلاً برآمدگی ندارد. ریشش انبوه و پرپشت بود و گونه هایش مُلایم و نرم. سیه چشم و بزرگ دندان بود. دندانهایش بسیار زیبا [بود] و در یک سطح قرار داشت. گردنش چُنان سپید بود که گویی از نقره خام است. در عین حال که پیکرش ورزیده بود، سینه و شکمش در یک سطح قرار داشت. سینه اش پهن، شانه اش فراخ و مفاصل و استخوان بندیش درشت بود. قسمت هایی از بدنش که از زیر لباس بیرون بود، می درخشید. به بازوها و شانه ها و بالای سینه اش کمی موی نرم رُسته بود. دستهایش از آرنج تا مچ نسبتاً کشیده و کف دستش وسیع و پشتش راست بود. انگشتانش کشیده و ظریف می نمود و کف پایش کاملاً گود بود. پشت پاهایش به سمت جلو شیب داشت به طوری که آب از روی آن به سرعت فرو می ریخت. راه رفتن او، در عین حال که با تواضع بود، تند انجام می گرفت و در آن حال، بدنش به جلو خم می شد. گویی در نشیب و فراز حرکت می کند. چون روی می نمود، با تمام بدن رو می کرد. نگاهش غالباً به زمین بود و به زمین بیشتر نگاه می کرد تا به آسمان. بسیار شکوهمند بود و نمی شد مستقیم در چشمش نگاه کنی. به چهره اش که می نگریستی، ماه را به خاطر می آوردی. همواره تقدم در سلام داشت.
امام حسن (علیه السلام) می گوید: گفتم: گفتارش را توصیف کن. گفت: همواره اندیشمند و ناراحت به نظر می رسید. بجز در مورد حاجت، صحبت نمی کرد. سکوتی عمیق و طولانی داشت. سخن را به بهترین وجه آغاز [می کرد] و با فصاحت کامل به انجام می رسانید. جملات او جامع همه معنی بود. نسبت به هیچ کس در گفتار خود ستم روا نمی داشت. هرگز کسی را خوار نمی فرمود، نعمت را، هر چه هم کم بود، بزرگ می شمرد، و هیچ خوراکی را مکروه نمی داشت. اگر چیزی با حق معارضه می کرد، از پای نمی نشست تا حق را یاری نماید. دنیا و امور وابسته به آن، او را خشمگین نمی ساخت. اگر چیزی به کسی عنایت می کرد، کسی متوجه نمی شد. هیچ گاه برای خود خشم نمی گرفت و برای خود از کسی یاری نمی خواست، چون به چیزی اشاره می کرد، با تام کف دست اشاره می کرد، و به هنگام تعجب و شگفتی، پشت دستش را ظاهر می کرد و در آن حال، انگشت شست دست چپ خود را با دست راست می گرفت، و یا با شست راست به کف دست چپ فشار می داد. اگر هم خشمگین می شد، گذشت می نمود. در حالت خشنودی پلکهایش را فر می بست. خنده اش هیچ گاه از حدّ تبسّم نمی گذشت، و در این هنگام، دندانهایش چون تگرگ برّاق بود.
امام حسن (علیه السلام) می گوید: این مطالب را مدتی از برادرم امام حسین (علیه السلام) پوشیده داشتم. وقتی با او در این باره صحبت کردم، معلوم شد او هم از هند همین سؤالها را کرده و چیزی فروگذار ننموده است، و معلوم شد که سؤالاتی هم از حضرت علی (علیه السلام) در مورد کیفیت مجلس و ورود و خروج پیامبر (صلی الله علیه و آله) در مجالس نموده است.
حسین (علیه السلام) می گفت: از پدرم علی (علیه السلام) درباره خلوت پیامبر و حالات او در منزل سؤال کردم. گفت: پیامبر، هر گاه به خانه می آمد، وقت خود را در خانه سه بخش می فرمود: یک بخش برای عبادت و بخشی برای خانواده اش و یک بخش هم اختصاص به خودش داشت. از آن چه مخصوص خود قرار داده بود، یک بخش آن اختصاص به خواصّ اصحاب داشت که [به] حضورش می آمدند و در عین حال وسیله همین خواصّ مطالبی هم برای عوامّ بیان می فرمود. اهل فضل و تقوا را گرامی تر می داشت و نیازهای ایشان را بر می آورد و مرتبه آن ها را در دین و دانش در نظر می گرفت. برخی یک حاجت داشتند، برخی دو حاجت و بیشتر، و حضرت، حوایج آن ها را تا آن جا که می توانست، برمی آورد. گاه آن ها را به مسائلی که لازم بود، آگاه می نمود، و گاه از ایشان درباره مسائل مختلف سؤال می کرد و برخی از مطالب را به اطلاع آن ها می رساند و می گفت: کسانی که حاضرند، این مطالب را به کسانی که غایب هستند ابلاغ نمایند. و مکرر می فرمود نیازهای افرادی را که نمی توانند به من بگویند، شما بگویید. همانا هر کس که حاجت حاجتمندی را به صاحب قدرتی بیان کند و در ابلاغ آن کوشا باشد، خداوند در قیامت او را پایدار و ثابت قدم می نماید. اصحاب، گروه گروه برای کسب فیض به حضورش می رسیدند و در حالی که بهره فراوان گرفته بودند، بیرون می رفتند، و هر یک راهنمای گروهی می شدند.
حسن بن علی (علیهما السلام) می گوید: از پدرم پرسیدم: برنامه بیرون از منزل رسول خدا چگونه بود؟ فرمود: پیامبر فقط در مواردی که قلوب مسلمان ها را به یکدیگر نزدیک نماید و ایشان را یاری نماید و موجب پراکندگی نشود، صحبت می فرمود. معمولاً بزرگ هر قوم را گرامی می داشت و حتی الامکان، هم او را برای آن قوم رئیس قرار می داد. بدون این که از کسی رویگردان باشد، انزوا را دوست می داشت. نسبت به اصحاب و یاران خود همواره تفقّد می کرد. مسائل و گرفتاری های مردم را از مردم می پرسید. کارهای نیک را همواره تقویت می کرد و نیک می شمرد، و کار زشت را همیشه خوار و زشت می شمرد. در همه کارها راست و میانه رو بود. هیچگاه از این مسئله که مردم دچار غفلت و یا ازکاری خسته نشوند، غافل نبود. در هر حال برای کار آمادگی داشت. هرگز پا را از حق فراتر نمی گذاشت و در عین حال در مورد حق فروگذار هم نبود. کسانی از مردم که خیرخواه تر بودند، در نظر او برگزیده تر بودند و کسانی که مساوات و برابری را بیشتر رعایت می کردند پیش او گرامی تر بودند. هیچ گاه بدون ذکر نام خدا، نه در جایی می نشست و نه از جایی بر می خاست. در مجالس، جایگاه معینی نداشت و از این کار منع می فرمود. چون به گروهی می رسید، همان جا که رسیده بود می نشست و به این کار دیگران را هم دستور فرموده بود. در مجالس، رعایت حال همه را می کرد و حق همگان را ملحوظ می داشت. هرگز طوری رفتار نمی کرد که کسی تصوّر کند دیگری بر او مقدّم است. هرکس برای بیان حاجتی پیش پیامبر می آمد، تا هنگامی که نمی رفت حوصله و شکیبایی می فرمود. تلاش می فرمود حوایج و خواسته های مشروع را برآورد و اگر نمی توانست، با گفتاری کوتاه و پسندیده معذرت خواهی می کرد. اخلاق خوش و گشاده رویی او چنان بود که همه اصحاب او را چون پدر خویش می دانستند. همه اصحاب در برابر حق در نظر رسول خدا یکسان بودند. مجلس او سراپا حکمت و بردباری و صبر و شکیبایی بود. صداها در حضورش بلند نمی شد. هیچ گاه در سخن پیامبر زلّت و لغزشی دیده نشد. برتری اصحاب حتی در مجلس پیامبر هم فقط به تقوای ایشان بستگی داشت. همه در محضر او فروتن بودند، سالخوردگان را محترم می داشتند و به خردسالان مهر می ورزیدند، و نسبت به نیازمندان ایثار می کردند و در حفظ یکدیگر کوشا بودند.
گفتیم: رسول خدا با همنشینان خود چگونه بود؟ گفت: همیشه خنده رو، خوش خلق و ملایم بود، نه ترش رو و سختگیر. هیچگاه فریاد نمی زد و دشنام نمی داد، عیب کسی را آشکار نمی ساخت و بیهوده از کسی ستایش نمی فرمود. از سه چیز به شدت پرهیز می فرمود: کبر و پرحرفی و کارهای بی معنی. سه چیز را در حق مردم بسیار رعایت می فرمود: هیچ کس را سرزنش نمی کرد و بر کسی خرده نمی گرفت و در جستجوی معایب کسی نبود، فقط در مواردی که امید ثواب و اجر بود، تذکر می داد و صحبت می کرد. و چون پیامبر صحبت می کرد، همنشینان او چنان سکوت می کردند که گویی مرغ بر سر ایشان نشسته است. چون سکوت می فرمود، اصحاب صحبت می داشتند و هرگز در حضور پیامبر ستیزه و نزاع در بحث نداشتند. اگر اصحاب می خندیدند، او نیز تبسّم می فرمود و اگر از چیزی تعجب می کردند او هم اظهار تعجب می کرد. افراد غریب و بیگانه را خوب تحمّل می کرد و سخن ایشان را به تمام می شنید و به خواسته های آنها گوش فرا می داد. گاهی اصحاب، آن اشخاص را متوجه طول گفتارشان می کردند، پیامبر به اصحاب می گفت: هرگاه نیازمندی را می بینید، نیاز او را برآورید. هرگز از کسی ستایش نمی خواست، مگر این که کار نیک را با نیک جبران کنند. سخن هیچ کس را بدون ضرورت قطع نمی کرد و در آن صورت معمولاً برمی خاست و یا او را از سخن گفتن نهی می فرمود (مثلاً اگر کسی در حضورش غیبت می کرد.)
امام حسین (علیه السلام) می گوید: از پدرم علی (علیه السلام) درباره سکوت پیامبر پرسیدم فرمود: در حالت سکوت، بسیار بردبار بود و می اندیشید و به فکرِ پرهیز از گناهان بود سکوت خود را هم در میان جمع به طور یکسان به همه اختصاص می داد، بدین معنی که مثلاً در حالت سکوت به گفتار همه توجه می فرمود بردباری و شکیبایی در او جمع بود چیزی او را به خشم نمی آورد و دلگیرش نمی کرد. در چهار مورد سخت پای بند بود: انجام کارهای پسندیده، تا سرمشق دیگران باشد؛ دوری از کارهای زشت، تا با عمل خود مردم را نهی از ارتکاب ناشایست فرماید؛ اندیشه درباره کارهایی که به صلاح امت اسلامی باشد؛ و قیام به آن چه موجب خیر این جهان و آن جهان مسلمانان باشد، صلوات الله و سلامه علیه.» (دلایل النبوة، ابوبکر احمد بن حسین بیهقی، ترجمه دکتر محمود مهدوی دامغانی، ج1، ص144)
ناگفته نماند که، درباره معنی این که در این آیه پیامبر، با عنوان «ضال» مورد خطاب واقع شده است، در بین مفسّرین اختلاف است. مرحوم آیت الله طالقانی در پرتوی از قرآن در این باره می نویسد: «مفسرین در توجیه این آیه و در معنای ضال، احتمالاتی داده اند: در مجمع البیان تا هفت احتمال ذکر شده که سه احتمال آن راجع به داستان هایی از گم شدن آن حضرت در بیابان یا شهر مکه است. و خواسته اند ضال را گم شده معنا کنند، با آن که اصطلاح و استعمال رایج کلمه ضال موافق با این معنا نیست و داستان های ذکر شده بیش از آن که سند و اعتباری ندارد، بنا بر بعض این داستان ها نعمت هدایت «فهدی» باید راجع به کسانی باشد که آن حضرت را یافته اند!. و بیش از همه، این آیات در مقام نعمت های معروف و چشم گیر است. و اگر آن حضرت در طفولیت چند ساعتی راه خانه یا قبیله را گم کرده و سپس یافته باشد، آیا ارزش دارد که این گونه در قرآن تذکر داده شود و در ردیف آن نعمت های مشهود و معروف ذکر گردد؟! بعضی ضال را ناشناخته معنا کرده اند: تو در میان قومت ناشناخته بودی، پس خداوند آن ها را بشناساییِ تو هدایت کرد. این معنا نیز از ظاهر لغت ضال و ظاهر آیه و زندگی معروف آن حضرت دور است. و همچنین بسیاری از مفسرین کوشیده اند تا هرچه می توانند معنا و احتمال از این آیه بیرون آرند و گویا بیش از تفسیر، خواسته اند وسعت ذهن و قدرت تخیّل خود را بنمایانند تا آن جا که فخر رازی بیست توجیه و احتمال برای این آیه آورده که بیشتر آن ها بیش از آن که با ظاهر آیه و کلمات آن تناسب ندارد خود گمراه کننده است. سه معنای دیگر از هفت معنایی که در مجمع البیان آمده است این است که تو در نبوت و شریعت یا شناسایی حق و یا طریق زندگی گمراه بودی پس خداوند هدایتت نمود. و همه این معانی درست و مستقیم و مطابق با واقع است و احتیاجی به توجیهات دور و نامناسب ندارد، زیرا واضح است که این خبرها و تذکرها: «الم یجدک ….و وجدک» راجع به نعمتها والطاف گذشته پروردگار به آن حضرت است که از آغاز زندگی و طفولیتش تا اوائل نزول وحی و پیش از نزول این آیات مشمول آن ها بوده. تاریخ روشن زندگی آن حضرت شاهد گویا و رسایی است که هیچ گاه از طریق توحید و راه حق منحرف نشد و دچار گمراهی های شرک و انحراف های محیط خود نگردید. بنابراین معنای «وجدک ضالاً» همین است که اگر خداوند تو را هدایت و تربیت نمی کرد تو خود نمی توانستی خدا را با اسماء و صفاتش، و طریق ایمان و احکام را بشناسی و به سوی آن ها هدایت شوی و از آن ها غافل بودی: ?...مَا کُنتَ تَدْرِی مَا الْکِتَابُ وَلَا الْإِیمَانُ وَلَکِن جَعَلْنَاهُ نُورًا نَّهْدِی بِهِ مَنْ نَّشَاء مِنْ عِبَادِنَا  چنین نبود که خود بدانی که چیست کتاب و ایمان ولی آن را نوری قرار دادیم تا به آن هر کسی از بندگان خود را که بخواهیم هدایت می نماییم. (سوره شوری، از آیه 52)، ?و إن کنت من قَبلِه لمن الغافلین.
شاید هدایت در این آیه ?و وجدک ضالّاً فهدی? که بدون ذکر مورد آمده منصرف به هدایت عام باشد: الَّذِی أَعْطَى کُلَّ شَیْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَى  (سوره طه، آیه50) ?وَالَّذِی قَدَّرَ فَهَدَى (سوره اعلی، آیه3) هدایت به معنای عام چنانکه پیش از این گفته شد هدایت قوای غریزی و فطری و عقلی به سوی مقاصد و مطلوب ها و ارائه طریق برای به فعلیت رساندن آن ها می باشد تا هر استعدادی به کمال فعلیت و مطلوب خود برسد. ضلالت در مقابل هدایت به این معنای عام، خاموشی قوا و رکود استعدادها یا انحراف آن ها از طریق کمال است، که از نقص خلقت و فساد محیط و اختیار طریق شر و گناه ناشی می شود و موجب اختلال قوا و استعدادهای نفسی و عقلی می گردد و شخص را از درک هرگونه هدایت باز می دارد: وَاللَّهُ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفَاسِقِینَ?(سوره صف، آیه5) وَاللَّهُ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ  (سوره جمعه، آیه5)همین که لطف خاص پروردگار شامل پیامبر آینده بود و او را از تأثیر محیطِ شرک زا و آلوده برکنار و پاک داشت و قوای نفسی و عقلی او را پرورش داد خود هدایت یا زمینه ای برای هدایت برتر عقلی و از طریق وحی بود.» (پرتوی از قرآن، طالقانی، ج4، ص145)
البته درباره جایگاه پیامبر(صلی الله علیه و آله) و این که عارفان حقیقت ایشان را با عنوان حقیقت محمدیه فوق مرتبه اسماء و صفات می دانند، سخن های دیگری است که در حوصله این مقال نیست. وجود مبارک رسول الله(صلی الله علیه و آله) ـ که با وجودات ائمه اطهار (علیهم السلام) در مرتبه واحد کمالی است ـ واسطه فیض الهی است که خود شرح و بسط بیشتری می طلبد.
در اینجا لازم است به ذکر نکته ای از سیره امام راحل بپردازم و این باب را با این نکته به پایان برم که امام نسبت به کودکان بسیار حساس بودند. اگر مادری ـ از اهل بیت امام ـ کوچکترین بی توجهی به کودک می نمود یا اگر کودکی نسبت به مادرش اندکی از حوزه ادب خارج می شد، چهره آن بزرگوار به شدت در هم می رفت و به نظر من این نبود مگر درد یتیمی که امام بزرگوار ما از لحظه تولد داشتند. چنانکه یکی از نزدیکان ایشان می گفت، آن تأثُّری که از فوت مادر برای امام پدید آمده بود، گویی تاکنون نیز ایشان را همراهی می کند.